اعتقاد به روز رستاخيز،(به عربي: يوم القيامة)همچنين براي مسلمانان بسيار مهم است. آنها بر اين باورند كه زمان قيامت توسط خداوند از پيش تعيين شده اما براي انسان ناشناختهاست.[۱۴] سختيهاي قبلي و در طول محاكمه قيامت در قرآن و حديث شرح داده شده، و همچنين در تفسير دانشمندان اسلامي به آن اشاره شدهاست. قرآن بر رستاخيز جسماني تأكيد دارد، عقيدهاي كه يك وجه تمايز نسبت به فهم مرگ در دوران پيش از ظهور اسلام محسوب ميشود.[۱۵][۱۶] در سوره بقره به زنده شدن مردهاي كه بني اسرائيل پس از كشتن وي در آن درگيري داشتند با زدن بخشي از بدن قرباني (گاوي كه نشاني آنرا خداوند داده بود) اشاره شده است و در ادامه خداوند ميفرمايد: «و گفتيم بزنيد به او به بخشي از آن بدينگونه زنده ميكند خداوند مردگان را و نشان ميدهد آيههايش را باشد كه خردتان را بكار گيريد» سوره بقره آيه ۷۳.
مسيحيت به عنوان يك جنبش مذهبي در قرن نخست يهوديت (در اواخر معبد دوم يهوديت) آغاز شد، و همان عقيده فريسيها دربارهٔ زندگي پس از مرگ و معاد را حفظ كرد. اين باور تنها يكي از اعتقادات پرشمار موجود در معبد دوم يهوديت بود كه در مورد جهان آينده ذكر شده و به خصوص توسط صدوقيها رد شد. با اينحال، باور مصرانه به رستاخيز جسماني بسرعت در درون مسيحيت اوليه غلبه يافت و در تضاد با آموزههاي گنوستي قرار گرفت كه در آن جسم شرير محسوب ميشد. اكثر كليساهاي امروزي مسيحي همچنان به حمايت از اين باور ادامه دادهاند كه يك رستاخيز نهايي و جهاني بعد از اين در راهاست؛ شايد همانطور كه پولس رسول گفت،
او (خدا) روز مشخصي را تعيين كرده، كه در آن به قضاوت جهان ميپردازد.[پانويس ۱۴] و آنجا رستاخيز مردگان اعم از عادلان و بي انصافان رخ خواهد داد.[پانويس ۱۵]
در كتاب مكاشفه نيز اشارات زيادي دربارهٔ روز داوري و زماني كه مردهها زنده ميشوند وجود دارد.در فلسفه افلاطوني و انديشههاي ديگر فلاسفه يونان، گفته ميشود كه در مرگ روح بدن پَست را پشت سر ميگذارد. اين نظر كه رستاخيز عيسي روحاني بود نه جسماني، طرفداراني در ميان برخي معلمان مسيحي نيز پيدا كرد، كساني كه نويسنده كتاب اول يوحنا آنها را دجال و ضد مسيحي ميداند. اعتقادات مشابهي در كليساهاي اوليه شكل گرفت و با گنوستيزم موسوم شد. هر چند بر اساس آنچه كه در انجيل لوقا آمده عيسي مسيح رستاخيز يافته به صراحت ميگويد ،
نگاه كنيد به دستانم و پاهايم، كه من خودم هستم. دست بزنيد و ببينيد، براي يك روح گوشت و استخوان نيست در حالي كه ميبينيد من دارم
مسيحيت به عنوان يك جنبش مذهبي در قرن نخست يهوديت (در اواخر معبد دوم يهوديت) آغاز شد، و همان عقيده فريسيها دربارهٔ زندگي پس از مرگ و معاد را حفظ كرد. اين باور تنها يكي از اعتقادات پرشمار موجود در معبد دوم يهوديت بود كه در مورد جهان آينده ذكر شده و به خصوص توسط صدوقيها رد شد. با اينحال، باور مصرانه به رستاخيز جسماني بسرعت در درون مسيحيت اوليه غلبه يافت و در تضاد با آموزههاي گنوستي قرار گرفت كه در آن جسم شرير محسوب ميشد. اكثر كليساهاي امروزي مسيحي همچنان به حمايت از اين باور ادامه دادهاند كه يك رستاخيز نهايي و جهاني بعد از اين در راهاست؛ شايد همانطور كه پولس رسول گفت،
او (خدا) روز مشخصي را تعيين كرده، كه در آن به قضاوت جهان ميپردازد. و آنجا رستاخيز مردگان اعم از عادلان و بي انصافان رخ خواهد داد.
در كتاب مكاشفه نيز اشارات زيادي دربارهٔ روز داوري و زماني كه مردهها زنده ميشوند وجود دارد.
زمان مأموريت عيسي مسيح بر روي زمين پيش از مصلوب شدنش، او به دوازده حواري خود در ميان ديگر چيزها زنده كردن مردگان را نشان داد.
در كتاب مقدس عهد جديد، گفته ميشود كه عيسي چند نفر را زنده كردهاست كهها شامل دختر جايروس در مدت كوتاهي پس از مرگ، يك مرد جوان درميان مراسم تشيع جنازهاش، و ايلعاذر، كه به مدت چهار روز از خاك سپاري او ميگذشت. با توجه به انجيل متي، پس از رستاخيز عيسي، بسياري از قديسين مرده از مقبره خود بيرون آمده و وارد اورشليم شدند، جايي كه بسياري از آنها ظاهر شدند. مشابه اين زنده كردنها به حواريون و قديسان مسيحي هم نسبت داده شدهاست. در كتاب اعمال رسولان آمده كه پيتر زني به نام دوركاس را زنده كرد، و پولس مردي به نام اوتيچاس را زنده كرد كه در زمان خواب از پنجره به پايين افتاده و مرده بود. بطوريكه در شرح زندگي رسولان مسيحي ارتدوكس ثبت شده با ورود به دوره روسلان، بسياري از قديسان مسيحي مردگاني را زنده كردند.
بسياري از مسيحيان رستاخيز عيسي را نظريه اصلي و محوري در مسيحيت ميدانند. عده ديگري از مسيحيان به حلول روح مسيح و تجسد او به عنوان محور آموزههاي مسيحي توجه دارند، هر چند اين معجزات و به طور خاص رستاخيز او هستند كه اعتبار لازم را براي پديده تجسد وي فراهم ميكنند. با توجه به نظر پولس، ايمان مسيحي بر محوريت رستاخيز عيسي مسيح و اميد براي زندگي پس از مرگ قرار ميگيرد. پولس رسول در نامه اول خود به قرنتيان نوشت، اگر تنها در اين زندگي اميد به مسيح داريم، ما بيش از همه انسانها مورد ترحم هستيم. اما در واقع مسيح مجدد زنده شده، و اين اولين محصول از بازگشت كسانياست كه در مرگ افتادهاند.[پانويس ۱۲] تقريباً همه مسيحيان كاتوليك، ارتدوكس و پروتستان و پيروان كليساي آشوري شرق رستاخيز جسماني عيسي مسيح را به عنوان يك رويداد واقعي تاريخي قبول دارند، و انكار واقعيت فيزيكي رستاخيز او را به عنوان يك ارتداد محكوم ميكنند.
در مسيحيت، بحث انگيزترين رستاخيز، مربوط به رستاخيز عيسي مسيح است، اما همچنين شامل رستاخيز روز داوري به عنوان رستاخيز مردگان توسط آن دسته از مسيحياني كه در كيش نيسن مشترك هستند نيز ميشود؛ كه اكثريت جريان اصلي مسيحيت را در برميگيرد، و همچنين زنده شدن مردهها به عنوان معجزه عيسي و پيامبران عهد عتيق انجام شدهاست.
''سه نمونه واضح در كتاب مقدس عبري موجود است كه افراد مجدد بعد از مرگ زنده شدند.
الياس نبي دعا ميكند و خداوند پسر جواني را مجدد زنده ميكند[پانويس ۴]
اليسع پسر زني به نام شوناميت را زنده ميكند[پانويس ۵] اين بسيار شبيه بود به تولد كودكي كه او قبلاً پيشگويي كرده بود.[پانويس ۶]
بدن يك مرده بر قبر الياس نبي پرت ميشود و وقتي كه بدنش با استخوانهاي الياس نبي تماس مييابد مجدد زنده ميشود[پانويس ۷]
بنا به نظر هربرت. سي. بريچتوته، كه نوشته شده در اتحاديه كالج سالانه اصلاحات يهوديت نوشته شده، مقبره خانوادگي مفهوم اساسي در ادراك ديدگاههاي زندگي بعد مرگ در كتاب مقدس است. بريچتوته بيان ميكند كه انگيزه اين كار صرفاً يك احترام احساسي به جسم باقيمانده از شخص متوفي نيست بلكه دليل آن بيشتر به ارتباط پذيرفته شده بين خاك سپاري مناسب و شرايط خوشبختي فرد مرده براي زندگي بعدي برميگردد. بنا به نظر بريچتوته اسرائيليان اوليه ظاهراً به اين اعتقاد داشتند كه مقبرههاي خانوادگي يا قبيلهاي منجر به ايجاد نوعي اتحاد ميشود و اين كنار هم آمدن يكپارچه درواقع به واژه شئول در كتاب مقدس عبري بازميگردد. هرچند اين كلمه به خوبي در تناخ شرح داده نشده، اما شئول از اين منظر محلي زيرزميني بود كه ارواح مردگان بعد از مرگ جسماني خود به آنجا ميرفتند. بابليها مترادفي به نام آرالو و يونانيان نيز به نام هادس داشتند.[پانويس ۸] بنا به نظر بريچتوته، ديگر نامهاي شئول در كتاب مقدس، آبددون به معني از ميان بردن،[پانويس ۹] همچنين بور به معني گودال،[پانويس ۱۰] و شخات به معناي فساد[پانويس ۱۱] يافت شدهاست.
در دين يونان باستان، شماري از مردان و زنان جسمي جاودان داشتند درنتيجه آنها پس از مردن زنده ميشدند. اسكلاپيوس توسط زئوس كشته شد تنها براي اينكه مجدد زنده شده و تبديل به يك خداي بزرگتر شود. آشيل، بعد از كشته شدن، از توده هيزم مخصوص آتش زدن جسد مرده در مراسم تشيع جنازهاش توسط مادر الهي خود تتيس ربوده و به زندگي بازگردانده شد، و زندگي جاودانه در هر دو جهان هستي، دشت اهل بهشت يا جزاير خوبان به ارمغان آمد. مِمنون، كه توسط آشيل كشته شد، به نظر ميرسد به سرنوشتي مشابه دچار شد. آلكميني، كستور، هركول و مليسرت هم ازجمله اشخاصي بودند كه گاهي اوقات در نظر گرفته شده كه به شكل جسماني جاودانه زنده شدهاند. مطابق تاريخ هرودوت، قرن هفتم پيش از ميلاد حكيم آرتيستس از پروكونسوس جزيره مرمر در درياي مرمر كنوني ابتدا مرده پيدا شد بعد از آن كه بدنش در يك اتاق درب بسته ناپديد گشت. پس از آن نه تنها او زنده پيدا شد بلكه جاودانگي هم يافته بود. بسياري ديگر از شخصيتها، مانند تعداد زيادي از كساني كه در جنگهاي تروا و تيبان بودند؛ منلائوس و مشت زن تاريخي كلئومد از آستوپاليا كه معتقدند با جسم خود جاودان شده بودند بي آنكه مرگي را در مرحله اول تجربه كرده باشند. درواقع، در آيين يونان همواره جاودانگي به طور طبيعي شامل يك اتحاد ابدي ميان جسم و روح بودهاست. انگاره فلسفي يك روح جاويدان اختراع بعدي بود كه هرچند با نفوذ اما در دنياي يونان هرگز موفقيتي نداشت. هرچند علاوه بر نارضايتيهاي فلاسفه مختلف نسبت به باورهاي عمومي، در دوره مسيحيت هم شاهد مخالفتهايي در اينباره بودهايم، اما باورمندان سنتي يونان همچنان بر اين اعتقادشان پابرجا ماندند كه بازگشت از مرگ و برخورداري از جسمي ناميرا در مورد افراد خاصي اتفاق افتادهاست
مفهوم رستاخيز در مكتوبات برخي از اديان غيرابراهيمي باستاني در خاور ميانه يافت ميشود. بقاياي چند دست نوشته مصري و كنعاني به مرگ و برخاستن خداياني مانند اُزيريس و بعل اشاره دارد. جيمز فريزر در كتاب خود به نام تنه درخت طلايي[۸] از مرگ و برخاستن خدايان گزارش دادهاست.[۹] اما منابع بسياري از نمونههاي ارائه شده توسط او، به عقيده محققان مختلف، تحريف شدهاست.[۱۰] در يك رويكرد مثبت تر متينجر در كتاب اخير خود استدلال ميكند كه دستهبندي ظهور و بازگشت به زندگي براي خدايان زير قابل توجهاست: أوغاريت بعل، ملكارت، آدونيس، اِشمان، ازيريس و دامازي
رَستاخيز يا زندهشدن مردگان مفهومي است به معناي زنده شدن يك موجود پس از مرگ. اين واژه تا حد زيادي يك مفهوم ديني است و از دو جنبه مختلف مورد استفاده قرار ميگيرد، يكي اعتقاد به زنده شدن ارواح فردي كه در حال حاضر رو به پيشرفت است (آرمانگرايي مسيحي، معادشناسي ادراكي)، و دوم رويكرد ديگري است كه فقط يكبار و بصورت «زنده شدن مردگان» در پايان جهان اتفاق ميافتد. بيشتر معادشناسان، معتقد به يك رستاخيز جهاني هستند كه طي آن تمام مردمان متعلق به همه قرون و اعصار تاريخ زنده ميشوند. رستاخيز مردگان يك بنياد اعتقادي در معادشناسي اديان ابراهيمي است. در تعدادي از اديان كهن، خداي زندگي، مرگ و تولد مجدد، خدايي است كه مي ميراند و زنده ميكند. مرگ و رستاخيز عيسي تمركز اصلي مسيحيت است. روح، بخش الهي و فناناپذير ذهن (ضمير) انسان است و بعضي معتقدند كه همان وسيله اصلي است كه مردم از طريق آن زنده ميشوند زيرا براساس قانون عليت ماوراي ماده ، ماده را بوجود آورده و اين ماوراي ماده همان روح است كه بخشي از ذات خداوند واحد است و درك آن خارج از فهم بشر است چون قوانين فيزيك بر آن مؤثر نيست .[۲] مباحث ديني به دنبال دانستن اين هستند كه كداميك از انواع رستاخيز واقعيت دارد؛ يك رستاخيز روحاني به همراه جسم روحاني مانند بهشت يا يك رستاخيز جسماني به همراه جسم بازسازي شده انسان.[۳] در حاليكه بسياري از مسيحيان اعتقاد دارند، رستاخيز عيسي با بدن جسماني بود و عده كمي معتقدند كه روحاني بود.[۴][۵][۶]
به صورت مستند موارد نادري از زنده شدن كساني موجود هست كه از نظر باليني مردهاند؛ اينها به شكل علمي به عنوان «سندرم لازاروس» طبقهبندي شدهاند؛ اصطلاحي كه برگرفته از داستان انجيل دربارهٔ «رستاخيز ايلعاذر» است.
تعداد صفحات : 0